معنی کل ماغ - جستجوی لغت در جدول جو

کل ماغ

کرکس، پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، ورکاک، دال، شیرگنجشک، مردارخوٰار، لاشخور، دژکاک، دالمن، نسر

فرهنگ فارسی عمید

کلیمان

(کَ)

دهی از دهستان گیل دولاب است که در بخش رضوانده شهرستان طوالش واقع است و 572 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)

لغت نامه دهخدا

کله مار

(کَلْ لِ مُ سَ)

دهی از دهستان بالاست که در شهرستان نهاوند واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)

لغت نامه دهخدا

گل مار

(گُ)

گونه ای است از تیره کاکتوس ها که برحسب شکل به نامهای مختلف نامیده میشوند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 129)

لغت نامه دهخدا

گل باغ

(گُ)

ده کوچکی است از دهستان نرم آب بخش دودانگۀ شهرستان ساری، واقع در 2هزارگزی سعیدآباد، کنار رود خانه قشلاق سکنۀسیاوش کلا می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)

لغت نامه دهخدا

کله مار

(کَلْ لَ / لِ)

گونه ای قارچ که بدان فقع گویند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به فقع شود

لغت نامه دهخدا

پل دماغ

(پُ لِ دِ)

برجستگی دماغ، یعنی مغز برجستگی استخوانی که در آن دماغ جای دارد

لغت نامه دهخدا

خل ماش

(خُ)

نام گیاهی است که دانه های آن را بنشن نامند. (از یادداشت بخط مؤلف)

لغت نامه دهخدا

کل مکل

(کَ مَ کَ)

مرادف کلکل. (آنندراج). شور و غوغا. (غیاث). مبدل عامیانۀ قال مقال. شورو غوغا. قال مقال. (فرهنگ فارسی معین) :
این همه کل مکل از تنبک گویندۀ تست
مطربا حق حق ما از دم پویندۀ تست.
میرنجات (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

کل دار

(کُ)

کل در. کل دره. آلتی است که با آن مرز کرت ها برآرند وآن آهنی دراز است که از میان دسته ای چوبین دارد و از دیگر سوی زنجیری یا طنابی که دو تن آن را برای بر آوردن مرزبکار برند. نوعی آلت شخم که برای پشته بندی بکار برند و دو تن آن را کشند، یکی دستۀ چوبین آن را و دیگری طناب را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)

لغت نامه دهخدا

کل امن

(کْلِ / کِ لِ اُ مِ)

کلئومن. نام چند تن است به شرح زیر:
1- نام یکی از رؤسای یونانیهای مقیم در ترموپیل که نژاد خود را به هرکول میرساند و او یکی از دو پادشاه اسپارت بود. و رجوع به تاریخ ایران باستان، ص 777، 788، 642، 643، 667 شود. 2- نام والی مصر در زمان اسکندر بود که از طرف اسکندر مأمور جمعآوری مالیات بود و به مردم تعدی بسیار رواداشت. و افراد دیگرنیز بدین نام بوده اند. رجوع به تاریخ ایران باستان صص 1358- 1916 و 1926- 2079 و کلئومن شود

لغت نامه دهخدا

کلمرغ

نوعی کرکس که سر وی پر ندارد: (بیضه کلمرغ بزیر همای از نسب خویش بود بچه زای)، (امیر خسرو)

فرهنگ لغت هوشیار

کلمات

کلمه ها، سخنان، گفتارها

فرهنگ لغت هوشیار

کلیمات

فرانسوی واب آب و هوا

فرهنگ لغت هوشیار

کله مار

گونه ای قارچ که بدا فقع گویند

فرهنگ لغت هوشیار

کل مکل

از قال مقال تازی غوغا (این واژه پارسی است) شور بانگ شور و غوغا قال مقال: (مطربا، حق حق ما از دم گوینده تست این همه کل مکل از تنبک کوبنده تست)، (گل کشتی)

فرهنگ لغت هوشیار

کل منار

مناری که در آن کله دزدان و راهزنان و محکومان را چینند تا مایه عبرت مردم گردد منارکله: (بدست خالی ازین راه آخرت گذر است بسان کله منارت اگر هزار سر است)، (رازی)، نره شرم مرد: (شد سر آمد برنگ کله منار در جهان هر که او زیاده سر است)، (عبدالغنی قبول)

فرهنگ لغت هوشیار